نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





هرجاكه باشي

 

    


[+] نوشته شده توسط homan در 2:50 | |







عشق تو

 

     


[+] نوشته شده توسط homan در 2:49 | |







براي تو.......


برای تو.....

براي تو مي نويسم........

براي تويي كه قلبت پـاك است...

براي تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست...

براي تويي كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست...

براي تويي كه احساسم از آن وجود نازنين توست...

براي تويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شد...

براي تويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...

براي تويي كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردي...

براي تويي كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردي...

براي تويي كه هر لحظه دوري ات برايم مثل يک قرن است ...

براي تويي كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است....

براي تويي كه قلبت پـاك است...

برای تو...

تو...

تو...

تو...

.......... فقط تو.........‬



[+] نوشته شده توسط homan در 2:45 | |







عاشقي

 

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

 

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست


 

من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست


 

غمدیده ترین عابر این خاک منم من

جز بارش خون چشم مرا مشغله ای نیست


 

در خانه ام آواز سکوت است ، خدایا

مانند کویری که در آن قافله ای نیست


 

می خواستم از درد بگوییم ولی افسوس

در دسترس هیچکسی حوصله ای نیست


 

شرمنده ام از روی شما بد غزلی شد

هرچند از این ذهن پریشان گله ای نیست

 ع


[+] نوشته شده توسط homan در 2:43 | |







سكوت



در سکوت
تنهاییم مردم زیر باران بغضم شکستم

هوا تاره چراغم سوتو کوره تنم داره میسوزه مثل کوره

خدایا یاره من کی بر میگرده

 

 

 


 

از زندگی از این همه تکرار خسته ام
 
 

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
 
 

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
 
 

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
 
 

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
 
 

آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
 
 

بیزارم از خموشی تقویم روی میز
 
 

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
 
 

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
 
 

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
 
 

از حال من مپرس که بسیار خسته ام...

 


[+] نوشته شده توسط homan در 2:41 | |







وقتی..... وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم. وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم. وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم. وقتی او تمام کرد من شروع کردم. وقتی او تمام شد من آغاز شدم. و چه سخت است. تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است، مثل تنها مردن ! «دکتر علی شریعتی»

[+] نوشته شده توسط در 18:25 | |







پ ن پ

زنگ زدم ۱۱۸ میگم : حمید علیزاده ، میگه : شمارشو میخوای؟ میگم: پـَـــ نــه پـَـــ دارم خودمو معرفی میکنم، اسم شما چیه؟ داداشم تو حموم زده زیر آواز، بهش میگم میشه نخونی؟ میگه صدام بده؟ میگم پـَـــ نــه پـَـــ میترسم آب بپره تو گلوت خفه شی یکی از استعدادهای موسیقی کشورو از دست بدیم!! رفتم کفاشی میگم : آقا واکس دارید؟ میگه: واسه کفشت میخوای؟ میگم: پـَـــ نــه پـَـــ میخوام باهاش پوستم رو استتار کنم برم سومالی ببینم واقعا قحطیه یا خالی بندیه!! دوست بچگیام دیدم بهم میگه محمد خودتی؟!! میگم: پـَـــ نــه پـَـــ نیکلاس کیجم اومدم ازارت بدم قیافمو با محمد عوض کردم به رفیقم میگم میای بریم تا کارواشو بیایم.میگه میخوای ماشین بشوری؟ میگم: پـَـــ نــه پـَـــ دوش حموم خرابه میخوام برم اونجا دوش بگیرم. با رفیقم رفتیم بیرون آدرسو اشتبا رفتم. بهم میگه: اسکلی؟میگم: پـَـــ نــه پـَـــ دکترم فقط پول ندارم مطب بزنم. تو پارک نشستم گیتار میزنم..دختره اومده میگه آقا گیتار میزنی؟ پـَـــ نــه پـَــ سه تار مشهدیه چاق شده ..دارم ویبراتور بهش میزنم چربی هاش بسوزه رفتم کلاس زبان میگه میخوای انگلیسی صحبت کنی؟گفتم: پـَـــ نــه پـَـــ اومدم زبون پشه هارو یاد بگیرم آخه یکیشون هرشب میاد زیر گوشم دردودل میکنه بازی پرسپولیس شروع شده بود تازه . دوستم بهم SMS زد : گل !!! گفتم : کی زد ؟؟ مس ؟؟؟ گفت : پـَـــ نــه پـَـــ پرسپولیس . از حمید استیلی میپرسن چرا محمد رو تو بازی با مس سرچشمه تعویض کردی ؟؟ بد بازی کرد ؟؟ میگه : پـَـــ نــه پـَـــ خواستم استراحتش بدم بازی بعد با شیث بذارمش تو زمین ۲ تایی دفاع رو جمع کنن . از حمید استیلی میپرسن چرا محمد رو تو بازی با مس سرچشمه تعویض کردی ؟؟ بد بازی کرد ؟؟ میگه : پـَـــ نــه پـَـــ خواستم استراحتش بدم بازی بعد با شیث بذارمش تو زمین ۲ تایی دفاع رو جمع کنن . سوار اتوبوس شدم، کرایه اش سی صده، وقته پیاده شدن ۲ تا دویستی دادم راننده، می گه یه نفری؟؟؟گفتم:پـَـــ نــه پـَـــ دو نفریم، می خوایم گولت بزنیم آقا ببخشید این لباسه که تن مانکن کردید فورشیه ؟!؟ پـَـــ نــه پـَـــ اینو پوشوندیم مانکنه سرما نخوره یکی از همکلاسیای قدیممو دیدم با لباس خدمت و کچل.بهش میگم سربازی؟ پـَـــ نــه پـَـــ مدیر عامل شرکتم برای اینکه رویا نشه اینجوری لباس پوشیدم. رفتم بالای برج میخواستم خودمو بندازم پایین یارو میگه میخوای خودکشی کنی؟ میگم پـَـــ نــه پـَـــ اومدم ببینم سرعت صفر تا صدم از این بالا تا پایین چقدر میشه، بجای پروژه بدم دانشگاه. به مامانم می گم قوری کجاست؟ می‌گه می خوای چای بخوری؟گفتم:پـَـــ نــه پـَـــ می‌خوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی از توش در اومد! با رفیقم رفتیم بیرون آدرسو اشتبا رفتم. بهم میگه: اسکلی؟میگم: پـَـــ نــه پـَـــ دکترم فقط پول ندارم مطب بزنم. دارم عصرونه میخورم بابام اومده میگه مگه روزه نیستی میگم پـَـــ نــه پـَـــ روزه ام دارم پیشواز میرم برای افطار. میگم امروز، مهم‌ترین تکیه‌گاه زندگی‌ام را از دست دادم..میگه زنت مرد؟؟؟؟؟؟ پـَـــ نــه پـَـــ پشتی صندلی کامپیوتر شکست رو پشت بوم دارم لباس میندازم رو بند همسایه اومده میگه میذاری خشک شن؟ پـَـــ نــه پـَـــ الان برنزه مده میذارم تو آفتاب برنزه شن داشتم مرغ سر میبریدم؟میگه:مرغه؟میگم: پـَـــ نــه پـَـــ طاووسه جراح پلاستیک کرده شب عروسی دایی خانمم منو نشون میده میگه آقاداماد ایشونن؟ پـَـــ نــه پـَـــ من عروس خانمم، واسه تنوع کت شلوار تنم کردم به دبیرخونه دانشگاه میگم واسه من نامه نیومده؟ میگه نامه اداری؟ پـَـــ نــه پـَـــ نامه عاشفانه دوست دخترم رفتم کافی نت میگم سیستم خالی داری؟میگه میخوای کار کنی؟ پـَـــ نــه پـَـــ میخوام استراحت کنم گفتم یه احوالی هم از سیستم های شما گرفته باشم. به رفیقم میگم توی مغازت یه فلش پیدا نکردی؟میگه فلش گم کردی؟ پـَـــ نــه پـَـــ من یه فلش پیدا کردم گفتم شاید تو هم یکی واسه خودت پیدا کرده باشی

[+] نوشته شده توسط در 18:10 | |







خر نخریدم انشاءالله …! ملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد. مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ گفت:به بازار تا درازگوشی بخرم . مردگفت: انشاءالله بگوی. گفت: اینجا چه لازم که این سخن بگویم؟ درازگوش در بازار است و پول در جیبم. چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند. چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟ گفت: از بازار می آیم انشاءالله، پولم را زدند انشاءالله ، خر نخریدم انشاءالله و دست از پا درازتر بازگشتم ان شاءالله!

[+] نوشته شده توسط در 18:9 | |







ملا در بالای منبر گفت : هرکس از زن خود ناراضی است بلند شود. همه ی مردم بلند شدند جز یک نفر. ملا به آن مرد گفت : تو از زن خود راضی هستی؟ آن مرد گفت : نه … ولی زنم دست و پامو شکسته نمی تونم بلند شم!

[+] نوشته شده توسط در 18:8 | |







پسرک دوان دوان به خانه آمد و به مادرش گفت: مامان پنجاه تومن بهم بده تا به یه مرد فقیر بدم. مادر پنجاه تومان به پسرک داد و پرسید:حالا اون مرد فقیر کجاست؟ پسرک پاسخ داد: سرکوچه است. داره بستنی می فروشه. غضنفر به قسمت شفاهی امتحان پایه یکش میرسه.. ساعت سه نیمه شبه شما در کامیونت هستی شاگردتم کنارت خوابه برف هم شدیدا داره میباره جاده یکطرفس اینورت دره اونورتم کوههه... کامیون دیگه از روبروت با سرعت داره میاد طرفت اولین کاری که باید بکنید چیه. غضنفر میگه فوری شاگردمو بیدار میکنم... برای اینکه فکر نکنم اونهم تا حالا تو عمرش همچین تصادفی رو دیده باشه... دکتر روانشناس به بیماری که برای اولین بار پیش او آمده بود ، گفت: خب عزیزم مشکلت چیه. بهتره که از اول اول شروع کنی. بیمار جواب داد: خب اول من آسمان و زمین را خلق کردم...

[+] نوشته شده توسط در 18:4 | |



صفحه قبل 1 ... 23 24 25 26 27 ... 41 صفحه بعد